قند و عسلِ سَمی

ساخت وبلاگ

گیری افتادما.

قشنگ سالی که تصمیم گرفتم به سوی هیچ کجا راهمو بگیرم برم،

توی گروهی قرار گرفتم که خیلی پیگیر کتاب صوتی قانون جذب و این چیزا گوش میدن و باید بشینی از اهدافت براشون صحبت کنی.

روز آخر نتونستم تحمل کنم، آخراش یهو اومدم بیرون رفتم توی دستشویی نفس بکشم.

فکر نمیکردم یه روز توی همچین موقعیتی قرار بگیرم؛

یاد این کلیپای اینستاگرام افتادم که طرف مثلا درونگراس، وسط مهمونی پناه میاره به دستشویی یه نفس تازه کنه،

منتها من رفتم تو دستشویی نه به اون دلیل،

برای اینکه دیگه بیشتر نشنوم بقیه خزعبلاتی رو که داشتن بحث میکردن.

واسه اونا قند و عسله البته،

واسه من سَم.

.

.

.

سیستم باوری که توش انشاالله، ماشاالله و لااله الاالله هست،

از نظر من با سیستم قانون جذب جور در نمیاد .

واقعا درک نمیکنم؛

اینکه یارو از یه طرف میگه: ان شاالله که میشه،

از اون طرف میگه: اگه باور داشته باشی که میشه و میرسی، حتما میشه و میرسی.

از اون طرف میگه: تسلیمیم به اراده و حکمت خدا،

از یه طرف دیگه خیلی پیگیر، عبارت تاکیدی میخونه که حتما بشه اونی که دلش میخواد بشه.

.

یه از این به بعدِ دیگه...

ما را در سایت یه از این به بعدِ دیگه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypath2011 بازدید : 2 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 21:54