یه از این به بعدِ دیگه

ساخت وبلاگ
از حادثه جهان زاينده مترسوز هرچه رسد چو نيست پاينده مترساين يکدم عمر را غنيمت می‎داناز رفته مينديش وز آينده مترسمولانا.Link to artist's webpage. آرام، آهسته، پیوسته.امسال باید آگاه باشم که از این سه صفتِ در کنارِهم بسیار شایسته به هیچ وجه تخطی نکنم.همه در حال دوییدن هستن گویا،ولی من میخوام سرعت کم کنم....و ما توفیقی الا بالله (اینو دیشب یاد گرفتم )خدایا ببینم چقدر آرامش و وقار سرازیر میکنی به وجودِ من و تک تکِ اعمال و رفتار و وجنات و سکناتم؛ چون زور زدن من کافی نیست. یه از این به بعدِ دیگه...ادامه مطلب
ما را در سایت یه از این به بعدِ دیگه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypath2011 بازدید : 1 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 21:54

گیری افتادما.قشنگ سالی که تصمیم گرفتم به سوی هیچ کجا راهمو بگیرم برم،توی گروهی قرار گرفتم که خیلی پیگیر کتاب صوتی قانون جذب و این چیزا گوش میدن و باید بشینی از اهدافت براشون صحبت کنی.روز آخر نتونستم تحمل کنم، آخراش یهو اومدم بیرون رفتم توی دستشویی نفس بکشم.فکر نمیکردم یه روز توی همچین موقعیتی قرار بگیرم؛یاد این کلیپای اینستاگرام افتادم که طرف مثلا درونگراس، وسط مهمونی پناه میاره به دستشویی یه نفس تازه کنه،منتها من رفتم تو دستشویی نه به اون دلیل،برای اینکه دیگه بیشتر نشنوم بقیه خزعبلاتی رو که داشتن بحث میکردن.واسه اونا قند و عسله البته،واسه من سَم....سیستم باوری که توش انشاالله، ماشاالله و لااله الاالله هست،از نظر من با سیستم قانون جذب جور در نمیاد .واقعا درک نمیکنم؛اینکه یارو از یه طرف میگه: ان شاالله که میشه،از اون طرف میگه: اگه باور داشته باشی که میشه و میرسی، حتما میشه و میرسی.از اون طرف میگه: تسلیمیم به اراده و حکمت خدا،از یه طرف دیگه خیلی پیگیر، عبارت تاکیدی میخونه که حتما بشه اونی که دلش میخواد بشه.. یه از این به بعدِ دیگه...ادامه مطلب
ما را در سایت یه از این به بعدِ دیگه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypath2011 بازدید : 1 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 21:54

"روییدن وظیفه ایست که بهار بر شانه هایم گذاشته؛جوانه زدن و شکفتن و گل دادن شغل من است.هزاران درخت بی برگ و بار دارم که باید شکوفه بارانشان کنم.".-عرفان نظرآهاری..فشار از درون،فشار از بیرون،و فرصتِ بودنی که هی کم و کمتر میشهو نگرانی از اینکه آیا به هرچیزی که باید، به اندازه توجه و رسیدگی میکنم؟.اگه همین الآن مرگ بیاد جلوم بگه: "وقتِ رفتنته"، چیکار کنم؟؟من کلی کارِ نکرده دارم،کلی کارِ نکرده یِ درونی؛از شکستن و خراب کردن، تا دوباره ساختن و کاشتن و رشد دادن........."هر یک از ما دوان دوان از زمان خارج می‎شویم. مقدار آینده ای که پیشِ رو دارم تا از آن لذت ببرم، پیوسته کوچک و کوچکتر میشود."-کتاب وزن چیزها یه از این به بعدِ دیگه...ادامه مطلب
ما را در سایت یه از این به بعدِ دیگه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypath2011 بازدید : 2 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 21:54

لینک به صفحه هنرمند تصویر بالا: Sebastian Magnani...واسه کار رفته بودم واسه مصاحبه،جناب فرمودن:"تو چشمای شما جنگجویی نمی بینم.".دوست داشتم حقیقت رو بگم:البته که نمی‎بینید؛ چراکه پریود هستم..ولی خب نمیشد بگم دیگه....باید اینو می‎گفتم:من اگه جنگجو نبودم ،الآن دکتر یا مهندس شده بودم تو این مملکت......✨ یه از این به بعدِ دیگه...ادامه مطلب
ما را در سایت یه از این به بعدِ دیگه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypath2011 بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 16:15

"What are you doing here?.You DON'T belong here.".The next right thing podcast ep 264: Let’s Talk About Fear....David van Dartel page...روزهای آرامش تموم شده و از هفته پیش به گله پیوستم؛یعنی فکر کردم که پیوستم،ولی گویا هنوز نَپِیوَستم،یا نمی‎خوام که بپیوندم (؟)،یا اینکه گله خوش نداره منو بپذیره؛نمیدونم والا.به هرحال فعلا پشتِ گله در حرکت هستم؛تا ببینم چی میشه....و من الله توفیق. یه از این به بعدِ دیگه...ادامه مطلب
ما را در سایت یه از این به بعدِ دیگه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypath2011 بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 16:15

توی سایت نویسنده ای به اسم Austin Kleon اینو دیدم،استادش بهش میگفته اولین قانونِ نویسندگی اینه:.APPLY ASS TO CHAIR..بله. سخت ترین قسمت برای اکثر کارا همینه:کونت رو بذار رو صندلی.حداقل برای من که اینطوره.یعنی تمامِ کارهایی که این روزا هی عقب میندازم، با گذاشتنِ کون روی صندلی آغاز میشن.کون رو بذارم، دیگه تمومه.میدونم مدیتیشن رو دوباره شروع کنم، همه این اهمال کاریا حل میشه؛ولی متاسفانه مدیتیشن هم با گذاشتن کون روی صندلی یا زمین شروع میشه....خلاصه که ماتحت رو دستِ کم گرفتیم در صورتی که بدون اون هیچ کاری آغاز نمیشه.پس قدردانِ ماتحت خود باشید و در فحش و ناسزا ازش استفاده نکنید چراکه بدون اون هیچ دستاوردی نخواهید داشت.....خب؛کار خوبِ من در حال حاضر اینه که کونم رو بذارم روی صندلی.و من الله توفیق. یه از این به بعدِ دیگه...ادامه مطلب
ما را در سایت یه از این به بعدِ دیگه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypath2011 بازدید : 38 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1402 ساعت: 6:24

یه بار کلاس زبان، موضوع بحث خونه رویاییتون و مکانش و این چیزا بود،استاد هم گفتش که خلاقیت به خرج بدید توی توصیف و اینا.یادمه گفتم مکانش قطب (شمال و جنوبش رو نمیدونم)،دیوارا و سقف همه شیشه ای، که بیرون که همه جا برف و یخ و سفیده، کامل معلوم بشه،و تمام.وسیله و اینا هیچی. یعنی چیزی هم اگه قراره باشه، همه باید جمع بشه بره توی کمد بعد استفاده.حتی صندلی هم نمیخوام؛نیاز باشه میشینم روی زمینِ گرم و نرم، تکیه میدم به دیوار.خلاصه که دوست دارم هیچی نباشه توی خونه،خالیِ خالی ...حالا از توی این خونه شیشه ای قطبی،اون سفیدی و یکدستی برف که میبینی همه جا رو گرفته،تو رو برمیگردونه به خودت،دور و برت هم وسیله ای نیست که بخواد حواست رو پرت کنه؛هیچی نیست...فقط سفیدی......نمیدونم من فقط اینطوری بودم، یا شما هم این حسو داشتید؛دوران مدرسه، هرموقع یه برنامه ای چیزی بود که باید براش میرفتیم نمازخونه،به محض اینکه وارد میشدم، دوست داشتم دراز بکشم رو زمین و غلت بزنم یا بخوابم.دلیلش هم دوباره همون فضای خالیه ؛هیچی نبود،زمین فقط فرش،حالا یه گوشه هم فقط یه کمد یا طبقه کوچولو واسه مُهر و چادر و اینا....این تمنای شدیدِ فضای خالی، نمیدونم دلیلِ دقیقش چیه،ولی مطمئنم یکیش ذهن شلوغ پلوغه....هیچ کششی به اینکه یه وسیله جدید بخرم بذارم اتاقم، ندارم،حتی کفش و لباس هم؛کُلا هر چیزِ جدیدی بخواد وارد بشه،مثل یه بارِ اضافی میمونه کهنه فضای اتاق، که فضای ذهنمو تنگ و سنگین میکنه......پ.ن:این الآن به ذهنم رسید،فرض کن توی همون خونه شیشه ای قطبی،شب که خوابیدی روی زمین گرم و نرم،همزمان شفق قطبی رو هم تماشا کنی...... یه از این به بعدِ دیگه...ادامه مطلب
ما را در سایت یه از این به بعدِ دیگه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypath2011 بازدید : 26 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1402 ساعت: 6:24

.هر بار که میدونستی کارِ درست چیه،ولی انجامش ندادی....هر بار که میدونستی غلطه،ولی انجامش دادی....هر بار که بخاطر "این" و "اون" و "آنان"،خودت رو ول کردی....بفرماتحویل بگیر خودتو خیانتکار. یه از این به بعدِ دیگه...ادامه مطلب
ما را در سایت یه از این به بعدِ دیگه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypath2011 بازدید : 24 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 19:28

وضعیتِ هر روز ما در این سَرایِ آباد:.Art by:Paulo Abreu_Link to artist's page.با همین یه لیوان خیلیا شناگرای ماهری شدن،هستن،و یا خواهند شد؛به کوریِ چشمِ حرامیان و نسناسان....پس لطفا ادامه بده؛مبادا لگد بزنی همین یه ذره آب هم بریزه یا لیوانت بشکنه...لطفا ادامه بده؛اگر چه تنگه،اگر چه سخته......به سان رودکه در نشيبِ دره سر به سنگ می‎زند،رونده باش.اميدِ هيچ معجزه ای ز مرده نيست،زنده باش.ابتهاج...من عکس يا نقاشی هر هنرمندی رو هميشه با لينک به پيج يا سايتش زير تصوير گذاشتم.کارهای اين عزيزان رو ببینیم بلکه مغز و قلبمون يه کم باز بشه هوا بخوره،رو به فساد و گنديدگی نره.باشد که اينا رو حمايت کنيم؛نه يه سری بلاگر که هنرشون اينه که هی از کافی شاپ رفتنشون عکس بذارن. یه از این به بعدِ دیگه...ادامه مطلب
ما را در سایت یه از این به بعدِ دیگه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypath2011 بازدید : 21 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 12:19

هی هرچی فکر کردم از 12 سالِ مدرسه، یه ناظم و معاونِ گشاده رو و خوش اخلاق به ذهنم بیاد، نیومد. (به جز دو نفر، که سلام و درود من بر آن ها باد.)بقیه همه یه سری زنیکه جیغ جیغویِ اَن اخلاق؛که فکر میکردن هر چی سگ تر باشن و پاچه بگیرن، دانش آموزا بیشتر ارشاد میشن.تازه منی دارم این حرف رو میزنم که بچه مثبت بودم و کسی از من ایراد و پاچه نمیگرفت....به این نتیجه میرسم که سعی کنم گُه اخلاق نباشم که بقیه بعد از سال ها اگه بهم فکر کردن، اَنشون نگیره...حالا اینجا واسه من کامنت نذارید که مثلا:"چرا به ناظما توهین کردی؟ مامانم ناظمه و خیلی هم خوش اخلاقه "خب احسنت به مادرِ خوش اخلاقت.ولی من راجع به تجربه خودم گفتم که واقعیت بوده. یه از این به بعدِ دیگه...ادامه مطلب
ما را در سایت یه از این به بعدِ دیگه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypath2011 بازدید : 24 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 12:19